محل تبلیغات شما



ماندن برای باز ماندن برای زنده ماندن این دلیل و آن دلیل چه می خواهی از جانم من با ماندن رفاقتی ندارم . اتاق مظلوم خاک روبه ها پای دیوار خون آلود من درون یک، اتاق مظلوم مشامم از بوی خون های در هم آمیخته کور شده می دانم جهنم هم روی این زمان حساب باز کرده است چشم بسته کتاب ها ، چشم بسته دانش آموزان، استاد می شوند گچ، روی تخته گلوله می شود کلاس نیست اینجا ، بوی قبرستان می دهند
دانه دانه موهایش، ازشاخه می ریزد با مرگ هر روز وزن نفس هایش، بیشتر می شود پاهایش، دیگر ستون نیست آغوشش، گرمی سابق را ندارد چشم هایش، دوربین شده و دستهایش، می لرزد وقتی روی صندلی چرخ دار کنج دیوار آسایشگاه تو را می بیند در سوگ جوانی Granular Her hair falls out of a branch With death every day The weight of his breaths increases His legs are no longer pillars Her arms do not have the warmth of the past His eyes are camera And his hands are shaking when On a
دانه دانه فشنگهایش را به آرامی در خشاب جای می داد. تلق تلق بعد هم آن را روی بند حمایلش جا زد. دست راستش را از شعله پوش گرفت و قنداق آن را روی زمین اهرم کرد و با یک فشار به آن تکیه کرد و ایستاد. خوبی این اسلحه ها این است که بزرگ هستند و عصای خوبی می شوند. هنوز قطرات خون از روی رانش روان بود. به روانی آب قنات قدیمی روستا وقتی چهار پنج سال داشت. وقتی در راه باغ از کنار جوی می دوید و پدربزرگش که با آن شلوار رنگ و رو رفته و جلیقه ای که روی پیراهن وصله و پینه ای
برای دروغ گفتن هیچ وقت دیر نمی شود این ماهی گندیده در قلاب تو هیچ طالبی در آب ندارد ***** کور شده ای این هوا نفست را خفه کرده است من مانده ام و سرفه های پی در پی اگر، به من باشد بوی گند سیگار را در خانه ترجیح می دهم **** گلوله ها سنگین می شوند و اسلحه ها یک چماق وقتی زیر دریایی ها هم به عمق تفکر نمی رسند * Three short poems To lie never It's not too late This fish is rotten In your hook No cantaloupe Not in water ***** You are blind This air Take your

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها